ادبیات و فرهنگ
5 تا 7 فروردین 94
عصر همان روزی که دکترحسینقلی انگالی را به خانه ی ابدی اش تحویل دادیم ، به مسجد آمدم و جلوی درب حیاط آن ایستادم . چهارشنبه پنجم فروردین بود. در گناوه نیز به طور هم زمان برای ایرج شمسی زاده مراسم بود و من نمی توانستم هم زمان در سه جا باشم . برازجان ، گناوه و محل کارم برکه چوپان .
نیما که وارد برکه چوپان شد ، به او گفتم ماشین را روی به برازجان پارک کند . با شتاب لباس پوشیدم و حرکت کردم . در مسجد جنّت مراسم برگزار بود . همه بودند و درراس همه ، استاد فرج الله کمالی که خودش بانی مجلسی بود که به یاد ایرج شمسی زاده برگزار کرده بود . بخش پایانی مراسم ، شعر خوانی و سخنرانی بود . احمد قایمی ، دکتر کورش انگالی ، من و تعدادی دیگر. با مرتضی زند پور به خانه آمدم و عصر با هم به منزل محمد مصدق رفتیم . مردی کوهستانی که سال هاست در ویلچر نشسته و حسرت آن روزها در دلش لانه بسته است . . خیلی وقت بود که پیشش نرفته بودم . خیلی وقت است که پیش خودم نیز نتوانسته ام بروم . اسفندیار فتحی هم آمد . حرف زدیم از تاریخ و ادبیات و ... آقای زند پور را شب هنگام و از همان راه ، طبق خواست خودش و خلاف میلم ، نزد دوستی رساندم و به خانه آمدم تا نزد حاجی حمیدی بنشینم که آن شب مهمانم بود در جمعه هفتم فروردین .